از رختخواب نه چندان راحتم بلند شدم، لباسهایم را به تن کردم و پس از اینکه ریشهایم را تیغ زدم به راه افتادم. در این بین چند نفر از رفقا را نیز دیدم و حال و احوالی با آنها داشتم. سپس اسبم را زین کردم، به رویش پریدم، او را مهمیز زدم و این شروعی برای روز پرماجرایم در غرب وحشی بود. روزی که نمیدانستم قرار است چه اتفاقات عجیب و غریبی در ادامه آن رخ دهد. حالا من آرتور مورگان» بودم و دیگر قبول اینکه Red Dead Redemption 2» چیزی بیشتر از یک بازی ویدیویی نیست برایم غیرقابل درک شده بود…
ادامه مطلب
درباره این سایت